فرشته اي كه بالهاشُ گم كرد

هم بازى تو

1392/5/8 10:37
118 بازدید
اشتراک گذاری
نفس که می‌کشی، آرام می‌شوم دلت که می‌گیرد گریان آه که می‌کشی، زار می‌زنم؛ لبخند می‌زنی، ذوق می‌کنم .. ازابتدا جزئی از همیم؛ درد می‌کشم به دنیا می‌آیی . . کودک هستی، هم‌بازی‌ات هستم؛ مدرسه می‌روی، هم‌کلاسی‌ات؛ بزرگ می‌شوی، دوست بی‌کلک... و بزرگتر که می‌شوی غریبه می‌شوم ،،گاهی ... یادت نرود، من همانم که هم بازی تو بوده‌ام همانقدر کودک همانقدر ساده که هرچه گفته‌ای، باور کرده‌ام من عوض نشده‌ام ... تو بزرگ شده‌ای ... و هرچه بزرگتر، دورتر و هنوز لبخند را بر چهره دارم! من همانم که هستم بارها چشم گذاشته‌ام و تو قایم شده‌ای خودم را به ندیدن زده‌ام، تو برده‌ای و لبخند زده‌ام ! حتی وقتی نوبت تو می‌شود بگویی دوستت دارم ، من میگویم ،، دوستت دارم . . چه بگویی چه نگویی! همین بس است من مادرم ...
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)